menusearch
golbangedena.ir

برپایی جشن میلاد امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضا (ع) در نمازخانه مدیریت تعاون روستایی کهگیلویه و بویراحمد

جستجو
دوشنبه ۳ دی ۱۴۰۳ | ۸:۱۱:۳۱
۱۴۰۲/۳/۸ دوشنبه
(0)
(0)
برپایی جشن میلاد امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضا (ع) در نمازخانه مدیریت تعاون روستایی کهگیلویه و بویراحمد
برپایی جشن میلاد امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضا (ع) در نمازخانه مدیریت تعاون روستایی کهگیلویه و بویراحمد

گلبانگ دنا،مراسم جشن میلاد حضرت ابالحسن، امام علی بن موسی الرضا(ع) در صبح روز دوشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۲ در نمازخانه مدیریت تعاون روستایی کهگیلویه و بویراحمد برگزارشد.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی گلبانگ دنا،این مراسم با شکوه به یمن فرخنده زاد روز ولادت با سعادت امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام) در محل نمازخانه تعاون روستایی استان به همت مدیریت تعاون روستایی استان و حوزه نمایندگی ولی فقیه تعاون روستایی برگزار گردید.

 

این خبر می‌افزاید:در ابتدای مراسم حجت الاسلام والمسلمین سید نصراله مصطفوی نژاد مسئول دفتر نمایندگی ولی فقیه ضمن تبریک ولادت با سعادت امام علی بن موسی الرصا (ع) و تبریک دهه کرامت به عنوان سخنران برنامه عبارت "لا اله الا الله" را دژی استوار دانست که شرط درک و ورود به آن را آگاهی ،شناخت و امامت و ولایت برشمرد و با اشاره به فضایل و مناقب حضرت رضا(علیه السلام) مروری بر زندگانی و شخصیت حضرت داشت و همگان را به پیروی و اطاعت ازدستورات چهارده معصوم((علیه السلام)) توصیه نمود.

 

مطصفوی نژاد گفتند وقتی ما را میخواهند از پل صراط عبور دهند و از خصوصیات آن آگاه هستید که خیلی باریک است مثل نخ و نیز است مثل شمشیر و آنجا است که آقا علی بن موسی الرضا به فریاد ما می‌رسند.

 

در ادامه مصطفوی نژاد داستانی از مرحوم آیت ا... مرعشی بیان نموده اند و گفتندمرحوم آيت الله العظمي مرعشي نجفي (ره) آن انسان بزرگی که با امام زمان (عج)ارتباط داشتند می‌فرمایند که شب اول قبر آیت‌الله شیخ مرتضی حائری(قدس سرّه)"، برایش نماز “لیلة‌ الدّفن"خواندم، بعد نماز هم سوره یاسین قرائت کردم و ثوابش را به روح آن عالم هدیه کردم.

چند شب بعد او را در عالم خواب دیدم.

حواسم بود که از دنیا رفته است.

کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف چه خبر است؟

پرسیدم:

آقای حائری! اوضاع‌تان چطور است؟

آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می‌آمد، رفت توی فکر و پس از چند لحظه، انگار که از گذشته‌ای دور صحبت کند شروع کرد به تعریف کردن…

-وقتی از خیلی مراحل گذشتیم، همین که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگی و سبکی از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت.

درست مثل اینکه لباسی را از تنت درآوری.

کم کم دیگر بدن خودم را از بیرون و به طور کامل می‌دیدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم؛

این بود که رفتم و یک گوشه‌ای نشستم و زانوی غم و تنهایی در بغل گرفتم.

ناگهان متوجه شدم که از پایین پاهایم، صداهایی می‌آید.

صداهایی رعب‌آور و وحشت‌افزا!

صداهایی نامأنوس که موهایم را بر بدنم راست می‌کرد. به زیر پاهایم نگاهی انداختم.

از مردمی که مرا تشیع و تدفین کرده بودند خبری نبود.

بیابانی بود برهوت با افقی بی‌انتها و فضایی سرد و سنگین و دو نفر داشتند از دور دست به من نزدیک می‌شدند.

تمام وجودشان از آتش بود.

آتشی که زبانه می‌کشید و مانع از آن می‌شد که بتوانم چشمانشان را تشخیص دهم.

انگار داشتند با هم حرف می‌زدند و مرا به یکدیگر نشان می‌دادند.

ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزیدن؛

خواستم جیغ بزنم ولی صدایم در نمی‌آمد.

تنها دهانم باز و بسته می‌شد و داشت نفسم بند می‌آمد.

بدجوری احساس بی‌کسی و غربت کردم.

با همه وجود از درون ناله سر دادم:

خدایا به فریادم برس! خدایا نجاتم بده! در اینجا جز تو کسی را ندارم….!

همین که این افکار را از ذهنم گذرانیدم متوجه صدایی از پشت سرم شدم.

صدایی دلنواز، آرامش ‌بخش و روح افزا و زیباتر از هر موسیقی دلنشین!

سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگریستم، نوری را دیدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من می‌آمد.

هر چقدر آن نور به من نزدیکتر می‌شد آن دو نفر آتشین عقب‌تر و عقب‌تر می‌رفتند تا اینکه بالاخره ناپدید گشتند.

نفس راحتی کشیدم و نگاه دیگری به بالای سرم انداختم.

آقایی را دیدم از جنس نور.

نوری چشم نواز و آرامش بخش.

ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمی‌توانستم حرفی بزنم و تشکری کنم؛

اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زیبایش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسید:

آقای حائری! ترسیدی؟

من هم به حرف آمدم گفتم :

بله آقا ترسیدم، آن هم چه ترسی!

هرگز در تمام عمرم تا به این حد نترسیده بودم. اگر یک لحظه دیرتر تشریف آورده بودید حتماً زهره ‌ترک می‌شدم

و خدا می‌داند چه بلایی بر سر من می‌آوردند.

بعد به خودم جرأت بیشتر دادم و پرسیدم:

راستی، نفرمودید که شما چه کسی هستید؟

و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من می‌نگریستند فرمودند:

من علی بن موسی الرّضا(ع) هستم.

آقای حائری! شما 38 مرتبه به زیارت من آمدید من هم 38 مرتبه به بازدیدت خواهم آمد،

این اولین مرتبه‌اش بود.

37 بار دیگر هم خواهم آمد…

 

مسئول دفتر حوزه نمایندگی ولی فقیه مدیریت تعاون روستایی کهگیلویه و بویراحمد با ذکر روایاتی در ارتباط با فضیلت اجر و پاداش زیارت امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام) از دیدگاه پدر بزرگوارشان امام موسی کاظم (ع) نقل کردند:که هر کس یکبار به زیارت امام علی بن موسی الرضا مشرف شود فضیلت زیارت آن حضرت شگفت انگیز و بسیار مهم تر از آن چیزی است که در این باره گفته شده است اما خود امام رضا (ع) فرموده اند: کسی که در زمان مرگ ما، قبرهای ما را زیارت کند، مانند کسی است که درزمان حیاتمان ما را زیارت کرده باشد»

 

وی مختصری به زندگانی حضرت از منظر سیاسی و اجتماعی پرداخت و رمز موفقیت خانواده ها را تغییر سبک زندگی و بهره مندی و الگوگیری به روش و سبک زندگانی ائمه معصومین(علیه السلام) دانست. 

 

وی ضمن اشاره به حدیثی از امام رضا (ع) درباره بخشندگی و کرامت خداوند؛ جایگاه شعر و ادب را در تبیین جلوه های نورانی پروردگار و ائمه اطهار اثرگذار قلمداد کرد و گفت: سرودن شعر و خواندن اشعار در باب اهل بیت در مسیر شناخت و معرفی‌ آنها به جامعه نقش بسزایی دارد.

 

گفتنی است زیارت عاشورا و مولودی خوانی از دیگر برنامه های اجرا شده در این جشن فرخنده بود.

نظرات کاربران
*نام و نام خانوادگی
* پست الکترونیک
* متن پیام

بستن
*نام و نام خانوادگی
* پست الکترونیک
* متن پیام

0 نظر
هدر سایت
پرسش های متداول
مجوزهای سازمان
قوانین و مقررات سازمان
آخرین اخبار